Archive for the ‘زندگینامه ها’ Category

چه گوارا (شخصیت فرامرزی و فرانژادی)

25/05/2014
ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا مشهور به چه گوارا

ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا مشهور به چه گوارا

شخصیتی که تصاویر اش در اکثر جنبش های دانشجویی و جنبش های اعتراضی ضد دیکتاتوری در سراسر جهان دیده میشود.

در استهکلم بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب در باره او منتشر شده است.

کلاه مدل وی و تی شرت های با مارک تصویر اش پر فروش ترین نوع در بین جوانان شمرده میشود.
مجله تایم چه گوارا را جزو یکی از صد چهره تاثیر گذار در قرن بیستم انتخاب کرد و بر اساس گزارشی در این مجله، حدود ۷۶ درصد جوانان دنیا این شخصیت را میشناسند و احترام خاصی برایش دارند.
این موضوعات مهم باعث شد که در مورد این شخصیت بزرگ انقلابی و کاریزماتیک مطلبی آماده کنم.

چه گوارا (ال چه)

چه گوارا (ال چه)

ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا مشهور به «چه گوارا» یا «ال چه» پزشک، چریک، سیاستمدار و انقلابی مارکسیست در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸م در آرژانتین زاده شد. گوارا یکی از اعضای جنبش ۲۶ جولای فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا به ‌دست‌آورد. چه‌ گوارا چندین پست مهم در دولت آن وقت کوبا از جمله سفیر، رییس بانک مرکزی و وزیر صنایع را بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. در آن زمان فضای جنبش های استقلال طلبانه و رهایی بخش و مبارزه مسلحانه و چریکی بسیاری از کشورهای جهان سوم را در برگرفته بود و چه گوارا نیز پس از پایان انقلاب کوبا راه گستراندن دامنه این جنبش ها را در پیش گرفته بود. چه گوارا ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد. در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چه‌گوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا(CIA) طرح‌ ریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح می‌داد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما در هر صورت او به‌ وسیله ارتش بولیوی کشته شد. همزمان در اروپا جنبش های اعتراضی در بین روشنفکران متمایل به چپ و دانشجویان، جان تازه ای گرفته بود. اولین بار در جریان تظاهرات دانشجویی در میلان ایتالیا در سال ۱۹۶۷ این تصویر چه گوارا در صفوف تظاهر کنندگان دیده شد.

تصویر معروف چه گوارا در بسیاری از اعتراضات ضد حکومتی در سراسر جهان دیده می شود

تصویر معروف چه گوارا در بسیاری از اعتراضات ضد حکومتی در سراسر جهان دیده می شود

در سالهای بعد و به خصوص اعتراضات دانشجویان فرانسوی در سال ۱۹۶۸ این تصویر و پوستری که از روی آن طراحی شده بود به خیابانها آمد.

131124153155_che_224x280_afp

تصویر چه گوارا روی تی شرت دانشجویان انقلابی

در سال ۱۹۶۵ چه گوارا در یک اقدام مخاطره آمیز تصمیم به سفر به غرب آفریقا گرفت تا معلومات و تجربیات خویش را به عنوان یک رهبر پارتیزان به شورشی که آن روزها در کنگو جریان داشت منتقل کند. چه گوارا فکر می‌کرد که آفریقا یک حلقه ضعیف نظام امپریالیسمی است که توانایی یک انقلاب بزرگ را در خود دارد. رییس جمهور مصر جمال عبدالناصر که به خاطر ملاقاتش با چه گوارا در سال ۱۹۵۹ رابطه برادرانه‌ای با وی داشت برنامه چه گوارا در مورد جنگ در کنگو را برنامه خوبی ندانست و برایش پیش نهاد داد تا از این تصمیم خود کنار برود.
اما در مقابل هدف چه گوارا صادر کردن انقلاب کوبا از طریق تربیت کردن جنگجویان محلی سیمبا در مکتب مارکسیست و نظریه فوکو و استراتژی‌های جنگی پارتیزانی بود.
در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی (لاایگه را) دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوه‌های آند، چه‌گوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی که به وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی می‌شد درآمدند و دستگیر شدند از رزمندگانی که در آن زمان همراه چه گوارا بودند باید از اینتی و کوکو پردو بولیویایی و تومایینی اهل کوبا و افرادی با نامهای مستعار هولیو پابلو آنیستو و دیگران نام برد. چه گوارا چند روز بعد در نزدیکی «وایه‌گرانده » در مدرسه روستایی «لا ایگه را» در «سانتا کروز دلاسیه‌را » به دستور «بار ریه نتوس» دیکتاتور نظامی کشته شد.

فیدل کاسترو می‌گوید:
در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم. یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا.
سال‌ها از محل دفن چه‌گوارا اطلاعی در دست نبود تا اینکه در سال ۱۹۹۵ یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او شرکت داشت مکان دفن او را که در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود افشا کرد. بقایای جسد چه‌گوارا در سال ۱۹۹۷ م به کوبا انتقال یافت و در سانتا کلارا، شهری که پیروزی‌های زیادی در جریان جنگ‌های انقلابی کوبا کسب کرده بود دفن شد و بنای یادبودی به افتخار او ساخته شد.

چه گوارا در صف انقلابیون

چه گوارا در صف انقلابیون

تقریبن نیم قرن بعد از اعدام چه گوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحث‌های ادامه ‌دار در جهان است.
خیلی از صاحب ‌نظران و دانشمندان او را توصیف کردند از جمله؛
نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام می‌برد و او را الهام‌دهنده آزادی برای تمامی کسانی می‌داند که آزادی را دوست دارند.
ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر می‌دانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد می‌کرد.
گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات، زمانی گفته بود که برای نوشتن زندگینامه چه گوارا هزاران سال و میلیون‌ها صفحه لازم است.
آلبرتوکوردا عکاس کوبایی که عکس معروف چه را گرفته می گوید« چه گوارا یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه با استعمار است و هرجا حرکتی اعتراضی در جریان باشد خیلی راحت میشود عکس چه را روی پیراهن یا در دست معترضان دید».

چه گوارا در حال روشن کردن سیگار برگ ژان پل ساتر، نویسنده و سیمون دوبوار فیلسوف فرانسوی.

چه گوارا در حال روشن کردن سیگار برگ ژان پل ساتر، نویسنده و  کنار وی سیمون دوبوار فیلسوف فرانسوی.

پس از مرگ چه‌گوارا، او به عنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگ‌آور تبدیل به قهرمان جنبش‌های انقلابی سوسیالیستی در سراسر جهان شد. آلیدا، دختر چه‌گوارا مدعی‌ست که پدرش کمونیست بود، همچنین چه گوارا یک قهرمان ملی دوست‌ داشتنی برای کوبائیان باقی می‌ماند و تصاویر وی روی سکه‌های فلزی کوبایی را زینت داده‌است و دانش آموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز می‌کنند که: ما نیز مثل چه خواهیم شد. ترانه آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانه‌های محبوب است و به چند زبان اجرا شده‌است. چه گوارا برای بعضی از بولیویایی‌ها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و می‌پرستند.
خلاصه میتوان گفت که چه را نمیتوان متعلق به کشور خاصی دانست بلکه یکی از اسطوره های تاریخ بشمار می آید. اندیشه های او فراتر از مرزهای جغرافیای و سرزمینی بود.
نقل قولهای معروف از چه گوارا:
1- دستم بوی گل میداد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچ کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم.

2- رسالت یک انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست، بلکه بر هم زدن صف است.

3- رهبران بی رحم تعویض میشوند تا رهبر دیگری بی رحم شود.

4- انقلاب سیبی نیست که پس از رسیدن می افتد، ما باید به افتادن اش مجبور کنیم.

(صدیق فرمند)

صادق هدایت(منتقد جامعه خرافه پرست، که آثار اش بر نویسنده های بعد از خود اش تاثیر ژرفی گذاشت!)

06/03/2014
صادق هدایت

صادق هدایت

صادق هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین زمان خود و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان «رٔمان بوف کور» او را مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز ترجمعه کرده‌است. حجم آثار و مقالات نوشته شده درباره نوشته‌ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیان‌گر تاثیر ژرف او بر جریان روشنفکری آن زما ن است.

صادق هدايت در سه شنبه ۲۸ دلو (بهمن) ۱۲۸۱ در خانه پدري اش در تهران تولد يافت. پدرش هدايت قلي خان هدايت(اعتضادالملك)‌ فرزند جعفرقلي خان هدايت(نيرالملك) و مادرش خانم عذري (زيورالملك هدايت) دختر حسين قلي خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلي خان هدايت يكي از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان قرن سيزدهم ايران ميباشد، كه خود از بازماندگان كمال خجندي بوده است. او در سال ۱۲۸۷ وارد دوره ابتدايي در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره تحصيلي در سال ۱۲۹۳ دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد. در سال ۱۲۹۵ ناراحتي چشم براي او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه ای حاصل شد، ولي در سال ۱۲۹۶ تحصيلات خود را در مدرسه سن لويي تهران ادامه داد كه از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايي پيدا كرد. به گفته خود هدایت اولین آشنایی‌اش با ادبیات جهانی از این مدرسه شروع شد، صادق به کشیش آن مدرسه درس فارسی می‌داد و کشیش هم او را با ادبیات جهانی آشنا می‌کرد. در همین مدرسه هدایت به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی در این مورد انتشار داد. در همین سال هدایت اولین مقاله خود را در روزنامه هفتگی (به مدیریت نصراله فلسفی) به چاپ رساند. صادق هدایت در همین دوران گیاه‌خوارشد، با وجود اینکه خانواده و بستگانش اصرار داشتند که گیاه خواری را ترک کند. اما تا آخر عمر گیاه خوار باقی ماند. در سال ۱۳۰۳ در حالی که هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود، دو کتاب کوچک انتشار داد: «انسان و حیوان» که راجع به مهربانی با حیوانات و فواید گیاه‌خواری است و تصحیحی از رباعیات خیام با نام «رباعیات خیام»، در همین سال بود که صادق داستان«شرح حال یک الاغ هنگام مرگ»را در مجله  وفا، سال دوم، شماره ۶-۵ منتشر کرد. دوره تحصیلات متوسط خودرا در سال ۱۳۰۴ در ایران به اتمام رساند و بعدن در سال ۱۳۰۵ با عده ای از دانشجویان دیگر برای تحصیل به بلژیک اعزام شد. بعداز مدتی بخاطر دلایلی خاصی از بلژیک برای ادامه تحصیل به پاریس در فرانسه رفت. 

صادق هدايت در سال ۱۳۰۷ براي اولين بار دست به خودكشي زد و در ساموا حوالي پاريس عزم كرد خود را در رودخانه مارن غرق كند ولي قايقي سر رسيد و او را نجات دادند.  در همین دوران در پاریس با دختری به نام ترز دوست بود، ادعا شده‌ است که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچ ‌کس نداده‌است. اما (م. فرزانه) سال‌ها بعداز خودکشی اولش از زبان هدایت نقل می‌کند که علت خودکشی مسایل عاطفی بوده‌ است. نخستین نمونه‌های داستان‌های کوتاه هدایت در همان سال خودکشی نافرجامش صورت گرفت. نمایشنامه «پروین دخترساسان» «زنده به گور»و داستان کوتاه «مادلن»را در همین دوران نوشته‌است.

صادق هدایت پس از اولین خودکشی نافرجامش در پاریس

صادق هدایت پس از اولین خودکشی نافرجامش در پاریس

هدایت در سال ۱۳۰۹ بی آنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی (در قسمت محاسباتی و دفتر ارسال مرسلات) مشغول به کار شد. لیکن از وضع کارش راضی نبود و در نامه‌ای که به تقی رضوی، که دوستی  شان در دوران متوسطه آغاز شده بود، در پاریس نوشته‌است، از حال و روز خود شکایت می‌کند. همچنین دوستی با حسن قائمیان که پس از مرگ هدایت خود را وقف شناساندن او کرد در بانک ملی اتفاق افتاد. هدایت در این سال با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا شده و حلقه دوستی‌ای ایجاد می‌شود که نامش را گروه ربعه گذاشتند. در مقابل در آن دوران گروهی از ادیبان کهنه‌کار بودند که به آن‌ها ادبای سبعه می‌گفتند و به گفته مجتبی مینوی هر مجله و کتاب و روزنامه‌ای که به فارسی منتشر می‌شد از آثار قلم آن‌ها خالی نبود. گروه ربعه این نام را برای دهن‌کجی به این افراد (که به نظر ایشان کهنه‌ پرست بودند) انتخاب کردند. گفتگو و دیدارهای گروه ربعه در رستوران‌ها و کافه‌های تهران بود، از آن جمله کافه قنادی رُزنوار که در حدود سال ۱۳۱۰ پاتوق صادق هدایت و دوستان به‌شمار می‌آمد. سال‌های۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ برای هدایت دورانی پربار محسوب می‌شود و آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد. از جمله این آثار می‌توان به مجموعه  انیران اشاره کرد که شامل سه داستان «فتح اسکندر» از ش. پرتو، «هجوم اعراب» از بزرگ علوی و «حمله مغول» از صادق هدایت می‌باشد. مجموعه داستان‌های کوتاه «سایه ‌روشن» (حاوی ۷ داستان)، نمایشنامه مازیار با مقدمه مینوی، کتاب مستطاب «وغ‌ وغ ساهاب» با همکاری مسعود فرزاد، این کتاب در سال ۱۳۱۳ به چاپ رسید و در سال ۱۳۱۴ هدایت به خاطر آن به نظمیه تهران احضار شد این شکایت از طرف مستقیمِ علی اصغر حکمت وزیر معارف وقت تنظیم شده بود و اینگونه صادق هدایت از اولین ممنوع‌القلم‌های تاریخ سانسورِ ایران شد.مجموعه داستان‌های کوتاه سه قطره خون و چندین داستان کوتاه دیگر نظیر «گرداب»، «دون ژوان کرج»، «مردی که نفسش را کشت»، «صورتکها»، «چنگال»، «لاله»، «آفرینگان»، «طلب آمرزش»، «محلل»، «مرده‌خورها»، «عروسک پشت پرده»، چاپ نخست «علویه خانم» و همچنین سفرنامه «اصفهان نصف جهان»، در این دوران به چاپ رسید.

هدایت در سال ۱۳۱۵ به همراه (ش. پرتو) به هند رفت و در آپارتمان او اقامت گزید. در هند به فراگیری زبان پهلوی نزد دانشمندی از پارسیان هند (بهرام گور انکلساریا) پرداخت و کارنامه اردشیر پاپکان را در هند از پهلوی به فارسی ترجمه کرد. در طی اقامت خود در بمبی اثر معروف خود  «بوف کور» راکه در پاریس نوشته بود پس از اندکی تغییرات در پنجاه نسخه انتشار داد و برای دوستان خود فرستاد. در مقدمه این نسخه نوشته بود که چاپ اثر در ایران ممنوع است. علاوه بر اینها هدایت دو داستان به زبان فرانسوی در هند به چاپ رساند«Lunatique»و «Sampingue».

دست نویس صادق هدایت از بوف کور

دست نویس صادق هدایت از بوف کور

هدایت پس از سفر به هند به شدت در مضیقه مالی قرار داشته و خرج زندگی‌اش توسط (ش. پرتو) تقبل می‌شده‌است، همین فقر و شکست از بی‌اعتنایی جامعه سبب شد هدایت روی به طنز نویسی بیاورد و همین طنز تلخ زخم‌های در سینه وی را بیشتر هویدا می‌کرد. صادق هدایت در سال ۱۳۱۶ از هند بازگشت به ایران و در سال ۱۳۲۱ مجموعه « سگ ولگرد» را انتشار داد، ترجمه‌هایی از «شهرستان‌های ایران» «گزارش گمان‌شکن» و «یادگار جاماسب» از پهلوی به فارسی صورت داد.  بعد از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ و پایان جنگ جهانی دوم انتقادهای اجتماعی صادق هدایت شدت می‌گیرد. داستان بلند «حاجی‌آقا »داستان کوتاه «آب زندگی» و مجموعه«ولنگاری» که همه مضامین اجتماعی دارند در این دوران به چاپ رسیدند. علاوه بر این فعالیت‌ها هدایت به نوشتن مقاله‌های نقد ادبی و ترجمه آثاری از کافکا نیز پرداخت و در نشریه‌های مختلف به چاپ رساند. چند اثر دیگر پهلوی را هم ترجمه کرد. در سال ۱۳۲۴ هدایت سفری به تاشکند داشت و در انجمن فرهنگی ایران و شوروی از او تقدیرشد. در این دوران بسیاری از رفقای هدایت از جمله علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده پیوسته بودند و در مجموع نشست و برخاست وی با توده‌ای‌ها بیشتر شده بود و حتی مقالاتی در روزنامه مردم که ارگان حزب توده بود با نام مستعار به چاپ رساند، در مورد پیوستن و نپیوستن وی به حزب توده معلومات دقیقی در دست نیست. در سال ۱۳۲۶ به نوشتن توپ مرواری پرداخت اما این اثر تا پس از مرگش به چاپ نرسید. معروف‌ ترین نام مستعار او که توپ مرواری هم تحت آن منتشر شد (هادی صداقت) است. در ۱۳۲۷ مقاله «پیام کافکا» به صورت مقدمه‌ای بر کتاب گروه محکومین نوشته کافکا و ترجمه حسن قائمیان نوشت. در سال ۱۳۲۹ با همکاری حسن قائمیان داستان «مسخ» کافکا را ترجمه کرد و در مجله سخن انتشار داد. صادق هدایت نقاشیهم می‌کرد و برخی طرح‌های او موجود است. از جمله آهویی که در مجموعه آثار هدایت چاپ انتشارات امیر کبیر  بر جلد کتاب‌های او نقش بسته، از زیباترین نقاشی‌های اوست. آهوی تنهای هدایت نمادی است از زیبایی محزون و نجابتی غریب و منزوی. هدایت در دوره‌ای از زمان که ایدئولوژی مذهب وسوسیالیسم حاکم بود پای در مسیر مخالف این ایدئولوژی‌ها نهاد. بیگانه ستیزی و به ویژه عرب ستیزی، پرستش نژاد پارسی، ضدیت با اسلام به عنوان یک دین غیر ایرانی و همچنین پرستش ایران باستان و ایران دوره ساسانی همه و همه بر ایدئولوژی متفاوت وی به عنوان یک نویسنده دوره مشروطه تاکید دارند. آنچه در نوشته‌های هدایت بیش از همه به چشم می‌آیند عشق دردآلود او نسبت به ایران است و تاثر عمیق او نسبت به وضع ایران است که وی در رساله طنزآمیز کاروان اسلام  (البعثة الاسلامیة الی البلاد الافرنجیة) به آن اشاره می‌کند.

صادق هدایت در افغانستان نیز به شدت مطرح است.  حتی می‌شود ادعا کرد که او بیش‌تر از بعضی نویسنده‌های افغان در این سرزمین مطرح است. در خزان (پاییز) ۱۳۹۱ رٔمان بوف کور صادق هدایت برای نخستین‌ بار در افغانستان به کوشش منوچهر فرادیس از روی متن دست‌نویس صادق هدایت به صورت کامل و بدون سانسور چاپ شد، البته قبل از این زمان چاپ های قبلی اش نیز در کتابخانه های افغانستان موجود بود و همینطور آثار دیگر صادق هدایت در اکثر کتابخانه های افغانستان موجود است و در میان عده ای از جوانان این سرزمین صادق هدایت از محبوبیت خاصی برخوردار است. 

در۱۲ قوس(آذر) ۱۳۲۹ با گرفتن گواهی پزشکی برای اخذ  روادید و فروختن کتابهایش به فرانسه رفت. در طول اقامت در فرانسه سفری به هامبورگ داشت و نیز سعی کرد به لندن برود که موفق نشد. سرانجام در ۱۹حمل(فروردین) ۱۳۳۰ در آپارتمان اجاره‌ای‌اش در پاریس با گاز خودکشی کرد. او نخستین نویسنده و ادیب پارسی محسوب می‌شود که خودکشی کرده‌است. وی چند روز قبل از خودکشی بسیاری از داستان‌های چاپ‌نشده‌اش را نابود کرده بود. او ۴۸ سال داشت كه خود را از رنج زندگي رهانيد و مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد. او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدري زندگي كرد.

آرامگاه صادق هدایت در قطعهٔ ۸۵ گورستان پرلاشز، پاریس

آرامگاه صادق هدایت در قطعه ۸۵ گورستان پرلاشز، پاریس

 عمده‌ترین ویژگی ساختاری و محتوایی نوشته‌های هدایت:

1-   درون مایه اغلب داستان‌های هدایت، مرگ‌اندیشی، پوچ‌گرایی، انتقاد از جامعه تحت استبداد و نفی خرافه پرستی  است.

2-   تصویرها و توصیفات و شخصیت‌ها و چهره‌های داستان‌های او اغلب رنگ ملی دارند. نثر هدایت ساده و بی‌پیرایه و عاری از دشوارنویسی‌است.

3-   نثر وی مستحکم، منسجم و قوی مایه‌است.

4-   او از زبان و فرهنگ مردم به خوبی و در حد اعجاز بهره می‌گیرد و همین مایه غنای داستان‌هایش می‌گردد.

5-   توصیفات هدایت رئالیستی، دقیق و واقع بینانه‌است.

6-   او به جنبه‌های روانی و درونی چهره‌ها و اشخاص داستانی خود می‌اندیشید، ضمن آنکه از وصف ظاهر آنها نیز در نمی‌ماند.

7-   برخی از داستان‌های هدایت، انعکاس مسائل روحی و روانی خود نویسنده‌است.

8-   طنز قوی و موثر و انتقادی هدایت در سرتاسر آثار داستانی و تحقیقی وی سایه افکنده‌است.

9-   اندیشه و تفکری در پس داستان‌های اوست که وی را متفکری اندیشمند معرفی می‌کند.

10- او به زندگی مردم و نقد رفتار آن‌ها توجهی خاص داشت و همدل و همداستان مردم فرودست بود.

11- هدایت در نویسندگان پس از خود تاثیر ژرفی بر جای گذاشت.

 (صدیق فرمند)

نیچه، نویسنده انقلابی

04/01/2014

فریدریش ویلهلم نیچه: (Friedrich Wilhelm Nietzsche)

فریدریش ویلهلم نیچه

فریدریش ویلهلم نیچه

فیلسوف، شاعر، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی بود.
ازمشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفه امروزی بر مبنای سوالات بنیادینی درباره بنیان ارزش‌ها و اخلاق بوده‌است. نوشته‌های وی سبک تازه‌ای در زبان آلمانی محسوب می‌شد؛ نوشته‌هایی بسیار ژرف و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گویی‌ها می‌نامید.
یکی از گفتارهای نیچه: «اگر یکی از اهداف خدا دوست داشتن و عشق ورزیدن می بود اولین کاری که او می کرد چشم پوشی از قضاوت و دادرسی بود. چرا که یک دادرسی وقضاوت هیچ ارتباطی به محبت و عشق ورزی ندارد»
نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. به دلیل مقارنت این روز با روز تولد فریدریش ویلهلم چهارم، پادشاه وقت پروس، پدر او که معلم چند تن از اعضای خاندان سلطنت بود، به ذوق وطن‌خواهی از این تصادف خوشحال گردید و نام کوچک پادشاه را بر فرزند خود نهاد. خود او بعدها که بزرگ شد در یکی از کتاب‌هایش نوشت:«این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود»
پدر فریدریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا می‌آوردند: الیزابت و ژوزف.
وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه‌اش بزرگ شد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب می‌کردند و باغچه‌ها را ضایع می‌ساختند، مشق سربازی می‌نمودند و دروغ می‌گفتند متنفر بود. همدرسان او به وی «کشیش کوچک» خطاب می‌کردند و یکی از آنان وی را «عیسی در محراب» نامید. لذت او در این بود که در گوشه‌ای بنشیند و انجیل بخواند و گاهی آن را چنان با رقت و احساس بر دیگران می‌خواند که اشک از دیدگانشان می‌آورد. ولی در پشت این پرده، غرور شدید و میل فراوان به تحمل آلام جسمانی نهان بود.
در یک داستانی با هم درسانش، یک بسته کبریت را در کف دست روشن کرد و چندان نگهداشت که همه بسوخت. این یک حادثه مثالی و نمونه‌ای بود: در تمام عمر در جستجوی وسایل روحی و جسمی بود تا خود را چنان سخت و نیرومند سازد که به کمال مردی برسد:«آنچه نیستم برای من خدا و فضیلت است».
نیچه از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت. او پس از عید پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به عیسی مسیح رها می‌کند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» می‌نویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته‌است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد». در ۱۷ آگوست ۱۳۶۵ بن را ترک گفته رهسپار لایپزیش می‌شود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه فیلولوژی بپردازد. او در دانشگاه لایپزیش به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و باز نمود را از یک کتاب فروشی کتاب‌های دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری می‌کند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی‌خبر بود، به زودی به دوستانش اعلام می‌کند که او یک «شوپنهاوری» شده‌است.
در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد، در سرباز خانه به عنوان یک سوارکار ماهر شناخته می‌شود:
«در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است»
در ماه مارس ۱۸۶۸ به دلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه به‌عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.
نیچه از ۲۴ سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۹ به مدت ده سال) به استادی کرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب می‌شود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت می‌کند. او در این دوران آشنایی نزدیکی با «یاکوب بورک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» داشت. او هوادار فلسفهٔ آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیکی داشت. وی بعدها گوشه انزوا گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.
او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» می‌خواند . برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه می‌گوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانه‌ای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم می‌داند»
با رسیدن به اواخر دهه۱۸۷۰ نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود.
در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی می‌کرد بخش عمده‌ای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان می‌گذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.
نیچه ادعا کرد که دارای تباری از یک خانواده سرشناس لهستانی است و بر این مساله اصرار زیادی نیز ورزید. از او نقل شده‌است که نوشته: «آلمان دارای ملتی بزرگ است چرا که مردمانش خون لهستانی در رگهایشان جاریست، من به لهستانی تبار بودن خود افتخار می‌کنم»
لو آندره آس سالومه دختر یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک‌ترین عشق نیچه بدل شد. او می‌گوید:«من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد واز کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم» اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد.
فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی‌اش، ده سال پایان عمرش را در جنون به سربرد و در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند.
سرانجام در سال ۱۸۸۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن کرسی استادی شد و بالاخره در ۲۵ آگوست سال ۱۹۰۰ در وایمار و پس از تحمل یکدوره طولانی بیماری براثر سکته مغزی درگذشت. او معتقد بود سردردهایش نتیجه درد زایش افکار نو می‌باشد.

نیچه و مذهب:

نیچه بر خلاف آنچه تصور می‌شود بیشتر بر حرکت جمعی جامعه پیش می‌رود و مرگ یک ملت را مردن آرمانها و ارزش‌های انسانی می‌پندارد و همین را دلیل مستحکم بر نفوذ مذهب و نابودی پیشروی می‌داند. و مذهب را زاده خیال می‌داند و تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید: تمامی قلمرو اخلاق و دین ذیل این برداشت از علت‌های زاده خیال جای می‌گیرد و شناخت انسان زیباترین می‌داند به جای آنچه توهم مذهبی می‌نامیم که باید اطاعت بی چون و چرا دانست.

 نیچه و فرهنگ پارسی:

اطلاعات وسیع نیچه در زمینه زبان‌ها، تاریخ، فرهنگ، از جمله یونانی و رومی، پژوهش‌هایی که انجام داد نشان دهنده شناخت او در باره فرهنگ و فلسفه پارس باستان دارد. در روزگار تراژیک یونانیان، که هر دو از نخستین آثار او می‌باشد. شناخت او در باره تاریخ و فرهنگ یونان و روم، مطالعه آثار تاریخی بازمانده از سرزمین پارس باستان، سبب آشنایی و علاقه وافر او با تاریخ و فرهنگ این سرزمین دارد. آثار او شامل پاره نوشته‌ها و یادداشت‌های بازمانده در دفترهای او، که حجم زیادی از کل نوشته‌های او را شامل می‌گردد، از فرهنگ پارسی باستان مکررن یاد می‌کند. دل بستگی نیچه و ستایش فرهنگ باستانی آن را در کتابی بنام چنین گفت زرتشت در مورد تفکر فلسفه اشو زردشت می‌توان به وضوح دید و نیز نهادن نام وی برکتاب، سعی در با ارزش نشاندادن تحقیقات خود می‌باشد.

 نیچه و حافظ:

نیچه یکی از نمونه‌های عالی خردمندی بینای دیونوسوسی خود را در حافظ می‌یابد. نام حافظ ده بار در مجموعه آثار وی آمده است. بی‌گمان، دل‌بستگی گوته به حافظ و ستایشی که در دیوان غربی– شرقی از حافظ و حکمت شرقیِ او کرده، در توجه نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشته‌های نیچه نامِ حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته می‌آید و نیچه هر دو را به عنوان قله‌های خردمندی ژرف می‌ستاید. حافظ نزد او نمایندهٔ آن آزاده‌جانی شرقی است که با وجد دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شور سرشار می‌ستاید، به لذت‌های آن روی می‌کند و در همان حال، به خطرها و بلاهای آن نیز پشت نمی‌کند.

 آثار نيچه:

1872: زايش تراژدي اولين اثر تاليفي نيچه به چاپ مي رسد.
1873: تاملات نابهنگام I: ديويد اشتراوس
1874: تاملات نابهنگام II: درباره ي سودمندي و ناسودمندي تاريخ براي زندگي
             تاملات نابهنگام III: شوپنهاور در مقام آموزگار
1876: تاملات نا بهنگام IV: ريچارد واگنر در بايرويت
1878: انساني بسيار انساني
1879: گزيده ي آرا و اندرزها ( اولين ضميمه انساني بسيار انساني)
             آواره و سايه اش ( دومين ضميمه انساني بسيار انساني؛ انتشار در 1880)
1880: نگارش سپيده دم ( انتشار در 1881)
1881: نگارش دانش شاد ( انتشار در 1882)
1883: نگارش بخش اول چنين گفت زرتشت
             نگارش بخش دوم چنين گفت زرتشت
1884: نگارش بخش سوم چنين گفت زرتشت
1885: نگارش بخش چهارم چنين گفت زرتشت
1886: فراسوي نيك و بد نوشته و منتشر مي شود.
             در سپتامبر و اكتبر پيشگفتارهايي براي چاپ جديد آثار پيپينش مي نويسد.
1887: تبارشناسي اخلاق نوشته و منتشر مي شود.
1888: قضيه ي واگنر نوشته و منتشر مي شود.
             اراده معطوف به قدرت رها مي شود، ارزيابي دوباره ارزشها به جاي آن به دست گرفته مي شود.
             شامگاه بتان نوشته و براي چاپ آماده مي شود.
             دجال و آنك انسان (زندگي نامه خود نوشت نيچه) نوشته مي شود.
واپسین شطحیات: بین سالهای ۱۸۹۷-۱۸۸۹ نگارش و منتشر میشود.
و اکنون میان دو هیچ مجموعه اشعار از کتب مختلف نیچه میباشد.

 منابع:

1- نیچه، غروب بت‌ها، ترجمه داریوش آشوری، نشر آگه، ۱۳۸۲، تهران.  

2- نیچه، فراسوی نیک و بد، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۹، تهران.      

3- فریدریش ویلهلم نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمهٔ داریوش آشوری. چاپ بیست و دوم، تهران: انتشارات آگاه، بهار ۱۳۸۴.

(صدیق فرمند)

 

دانلود رایگان کتاب‌های منتقد اسلام و ادیان، کتاب‌های ممنوعه و نایاب

دانلود رایگان کتاب‌های منتقد اسلام و ادیان، کتاب‌های ممنوعه و نایاب

آرمانشهر

مبارزه خواهم کرد و نخواهم گذاشت نسل سوخته باقی بمانم!