بی گمان سهراب سپهری یکی از بزرگترین شاعران دوران معاصر است. وی در ابتدا به سبک نیمایی شعر میسرود، ولی بعدها شیوه جدیدی را شروع کرد. در این شیوه جدید سهراب سپهری بر دیدگاه انسان مدارانه و آموختههایی که از فلسفه ذهن فرا گرفته بود می پرداخت.
به سراغ من اگر می آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصد هایی است
که خبر می آرند، از گل وا شده ی دورترین نقطه ی خاک
روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تبه معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم این جا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید، که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
من سال ها نماز خوانده ام. بزرگترها می خواندند، من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند. روزی در مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت: نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید.
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی ماندم، بی آن که خدایی داشته باشم.
سهراب سپهری (صفحه 15 کتاب هنوز در سفرم)
(صدیق فرمند)